می جوشد از جان ذهنم شعری سزای سرودن

باری به دوش غزل شد در شان وصف تو بودن


گنجینه ای از کلامی، در واژه ها می درخشی

من سارقم کارم این است، مضمون زچشمت ربودن


این آسمانی ترین کار در سنت شاعران است

با واژه های گزیده ، همچون  توئی  را  ستودن


می پرسی  از  اشتیاقم ،  در  باغ  سرسبز  رویا

شاخی به شاخی پریدن، مضمون به مضمون فزودن


از وصف تو ناگزیر است این شاعر دل شکسته

با   نام  تو  می تواند ،  دفتر  به دفتر گشودن


اکسیر شعرش تو هستی، این واژه را کیمیا کن

تلقین شعرش تو دادی،  شعری سزای سرودن